من... باز هم همان آواره ی شب های تهران... با همان زهرخندهای زجر آورش...اینبار به دنباله انتقام.

- خفه شو دهن گشادتو ببند خفه شو خفه شو اگه خفه نشی خودم خفت می‌کنم...

- ای بابا، یهو بگو ما حرف نزنیم دیگه... :|

+از حال ما اگر پرسیده باشید..پاسخش بی ادبیست..!

 

+ شیدا |



من هیچوقت سر دو راهیا تصمیم نگرفتم

همیشه سر دو راهیا نصف شدم...

اینی که الان داره این نوشته رو پست میکنه یک هزار و بیست و چهارم منه...!

خیلی وقته از بقیه‌م خبر ندارم :(

امیدوارم اونا روزای بهتریو تجربه کرده باشن...!

+ شیدا |



عبادتم بخوره تو سرم! 

میتونم حس کنم خدا میگه:بنده من! الان یکم دیر نشده واسه عبادت؟!

+(خدایا این زبان لامذهب من یائسه شد گوشهای تو هنوز با کره اند؟)

این جمله رو یه جا خوندم خعلی خوشم اومد

+ شیدا |



یه وختایی رفیقات یه کارایی میکنن

که دلت بدجور برا دشمنت تنگ میشه....!

+زخمی کن ولی نکش!میخوای بکشی حداقل یه چیکه اب بریز تو گلومون..!

+ شیدا |



تو میگندی...!

حواست نیست...!

+همیشه یه جایی نگهدار برای بودن خودت...!

+ شیدا |



نوشته هاي عنه من
به قلم منه عن
حتي اگه Copy ام كردي
هيچوقت جاي ديگه Paste نكن

+ شیدا |



بم میگن رو خودت کار کن عوض شو...!

میگم دارم خدا درمانی میکنم!

همگی لال میشن...

هه....

اره داداش...هرگوهی باشیم عاشق اون بالا سری میمونیم...!

+شماهم عین منید؟یا فقط خودم عین منم؟ :|

+ شیدا |



بشین کنارش...

اینقد نق نزن...!

بدونش...بفهمش..

بذار..بذار..بذار...

اه لعنتی...!

+این چیزیه که تو داری میگی نه چیزی که من قبولش دارم...!

+ شیدا |



خب چی باید گف؟شما جای من...

چیزی هم میمونه از روحیه ی یک "من"؟

راستی...

حالا یه مورد هس که اگه تا چن وقت دگه به سرانجام رسید میگم بهتون...

و اونوقت میبینید که این روزا....این ایام...

تحت چه فشار خورد کننده ای بوده روح و روانم...!

خدا نصیب نکنه این همه ظلم و بی عدالتیهای همزمان رو...!

+ شیدا |