من... باز هم همان آواره ی شب های تهران... با همان زهرخندهای زجر آورش...اینبار به دنباله انتقام.
|
رویای بیهوده ی بوسه ها، ماهی شدن پیش این کوسه ها
با سوز در سود تو سوختن، در حکم یک برّه لب دوختن
ما فراموش شدگانیم جز نعره سلاحی نیست
ما زنده کفن شده گانیم جز دریدن راهی نیست
+این دوتا اهنگ با روح و روانم بازی میکنن...!
کرگدن زورش به همه میرسه هااا
میتونه سلطان جنگلم بشه
هیکلشم خوبه
ولی خستس..
میفهمی ؟ حوصله نداره !
راستی بگو بینم هنوزم باهاشی یا...
اون بدبختم رف قاطی داداشیا؟!