من... باز هم همان آواره ی شب های تهران... با همان زهرخندهای زجر آورش...اینبار به دنباله انتقام.

حوصلم سر رفته

ولی نرفتم  اصلا  در یخچال رو باز کنم

این غیر منتظره ترین کاریه  که

توی این چند روز دارم انجام می دم

خب

واسه تنوع بد نیست

ولی فقط واسه تنوع

بدم میاد از ادمهائی که تا یه کار جدید

کشف میکنن

کلا  بی خیال کارائی میشن که تا حالا انجام میدادن

+ شیدا |



شدم مث كسی كه وقتی داره تو دره سقوط ميكنه

ميگه "عه چه منظره قشنگی"

+ شیدا |



توی باغچه ی نگاهم

پر گریه پر اهم...

+ :|

+ شیدا |