372
من..پرم از نگفتن!

من... باز هم همان آواره ی شب های تهران... با همان زهرخندهای زجر آورش...اینبار به دنباله انتقام.




از بچگی بزرگترین مشکلم با ادمای دوروبرم این بود که اونا همیشه

حرفای راستمو باور نمیکردن اما حرفای دروغمو باور میکردن!

 

 

+ خیلی سعی میکردم بهشون خودمو ثابت کنم!

+ بزرگتر که شدم یاد گرفتم گور بابای همشون میخوان باور کنن نمیخوان هم برن به جهنم!

+ الان خوب یاد گرفتم چه طور از این قضیه استفاده کنم!

 



نظرات شما عزیزان:

میگن دلت گرفته
ساعت2:46---27 مرداد 1391
سلام خانومی وب قشنگی داری اگه خواستی به منم سر بزن راستی اگه با تبادل لینک موافق بودی خبرم کن

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:

| |شیدا| |